جغرافیای معرفتی و نوآوری
جغرافیای معرفتی و نوآوری
1. جغرافیای معرفتی را اگر (تعامل شناخت و جغرافیا) یا (پرا کنش معرفتی ) را با توجه به جغرافیا بدانیم ، در دنیای امروز کمتر مورد بحث قرار گرفته و آنچه مطرح شده فقط (جغرافیای فرهنگی ) است و سعی می کنند در همان جغرافیای فرهنگی به چارچوب شناختی داخل یک فرهنگ پرداخته شود، چرا که متن و بطن فرهنگ ، (شناخت و اپیستمه )آن می باشد.
2. آنچه سبب فرار از جغرافیای معرفتی شد، بهانه استفاده (حکومت فاشیسم ) از آن بود که برای جلوگیری از فاشیسم بایستی از رابطه شناخت ، جغرافیا و مطالعه آن دوری کرد. ((انقلاب معرفتی ) که بعد ازجنگ جهانی دوم در جهان رخ داده بسیار قابل مطالعه است )، چرا که (ملی گرایی شناختی و نژادی ) رخ می دهد و جغرافیای فرهنگی نیزیک علم حاشیه ای در جهان امروز است .
3. سرمایه داری که به دنبال جهانی شدن بود، جغرافیای معرفتی رانادیده گرفت و فقط بر (جغرافیای جهانی ) تأکید می کرد و این در کلیه (دانش های سرمایه داری ) سریان دارد، مثل اقتصاد جهانی و تاریخ جهانی و... و همه اینها را در یک جغرافیای معرفتی جهانی ترسیم کرد.(کشف جغرافیاهای معرفتی درون ساختاری جهانی یا جغرافیاهای خردجهانی )، ما را به طرف نادیده های جهانی هدایت می کند.
4. از نادیده های معرفتی جغرافیای جهانی ، (جغرافیای معرفتی شرق وغرب ) است که در طول تاریخ تا حال در حال جابجایی است ، یعنی گاهی شرق در غرب نفوذ می کند و گاهی غرب در شرق و تاریخ وجغرافیای معرفتی تمدن های متأخر جهانی یا تمدن های تاریخی (بعداز اختراع خط)، ناشی از این دو می باشد، کافی است با این دیدگاه به مطالعه جهان تاریخی پرداخت .
5. (جغرافیای معرفتی غرب با یهود) شروع می شود، بعد از حمله بخت النصر به فلسطین و مهاجرت اجباری یهود به بابل ، و نجات آنها توسطکورش و سپس (مهاجرت سه گانه یهود به ایران و یونان و فلسطین )،تاریخ معرفتی جهان جدید را شکل داد که مهم ترین آنها مهاجرت یهودبه یونان و به وجود آوردن زبان یونانی در پناه زبان عبری (گادامر در آغازفلسفه ) است که (آغاز جغرافیای معرفتی غرب ) می باشد که با فلسفه براساس (اسطوره و انسان های خدانما)، شروع می شود.
6. شرق که از هند شروع می شود و ریشه در اشراق و گرمای خورشیدی استوایی هند دارد که سراسر (هیجان و تحرک و عشق و شور) است ،پس احساس محور اساسی شرق را تشکیل می دهد و زمانی که شرق به ایران می آید ایرانی که فرهنگ یهود را نیز در خود دارد، (شرق و یهود)در ایران ترکیب می شود و ایران (سنتز شرق و یهود) انجام می دهد.
7. انقلاب معرفتی جهانی در ایران رخ می دهد و آن با رهایی از (شرک طبیعت گرای شرقی ) به (خداوند واحد) می رسد. (از میترائیسم به زرتشت ) و این انقلاب معرفتی به بشر (قدرت اندیشیدن انتزاعی ) هدیه کرد، پس بنیان گذار (فلسفه توحیدی ) که نام (عرفان ) دارد، به عهده ایرانیان بوده است و از اینجاست که فلسفه غرب یونانی شرکی با فلسفه ایرانی توحیدی ، رقابت می کند که جنگ های ایران و یونان را تشکیل می دهد.
8. جنگ های ایران و یونان (جغرافیای تاریخی تبادل معرفتی شرق وغرب ) می باشد که در نهایت نفوذ خشایار به یونان نفوذ شرق به غرب ونفوذ اسکندر به ایران و آسیا، نفوذ غرب به شرق را شکل داد و بعد ازفرآیند تشکیل روم شرقی ، نفوذ غرب ، غرب به شرق بود (یهودی قدرت مستقر در حکومت روم بودند) ظهور اسلام و عقب نشینی روم شرقی به روم غربی یک نوع تسلط شرق بود.
9. تسلط اسلام بر خاورمیانه و ایران ، عقب نشینی غرب به گونه ای اساسی بود که (جنگ های صلیبی و سپس جنگ مغول ) (که بی ربط به جنگ های صلیبی ) برای به دست آوردن نفوذ غرب به شرق و خاورمیانه بود. با جنگ های صلیبی بود که روم غربی سعی در شکل گرفتن به عنوان غرب بود; به گونه ای تا زمان هیتلر بارها سعی در تشکیل (امپراطوری روم ) (به عنوان شارلمانی یا اتریش و یا پروس یا اسپانیاو...) کردند، ولی آنچه به عنوان غرب در زمان فعلی شکل گرفته از زمان جنگ های صلیبی بود.
10. فرآیند شکل گیری غرب تا امروز در غرب ادامه دارد که سراسرتعارض درونی برای کشورهای اروپایی بوده است ; به علت آنکه مسیحیت مظهر شرقی در اروپا و یهودیت مظهر غربی در اروپا و جنگ معرفتی یهودیت و مسیحیت در غرب وجود دارد، که گاهی به خشونت نیزکشانده شده است که هنوز ادامه دارد و (تفسیر غربی مسیحیت یا تفسیریهودی مسیحیت ); یعنی (پروتستانتیزیم ) نیز نتوانست غربی شدن اروپا را تسریع کند; به عبارت دیگر تمامی تولیدات معرفتی در اروپا یا(مسیحی و شرقی ) است یا (یهودی و غربی ) و مکاتب فلسفی غرب یایهودی است و غربی یا مسیحی است و شرقی .
11. هیتلر انقلاب مسیحی علیه یهودی بود یا هویت شرقی مسیحی آلمان در برابر غربی سازی بود. نمادهای او شرقی است (مثل صلیب شکسته یا چلیپا که ریشه در ایران و چین دارد) بعد از شکست هیتلر(فرآیند غربی سازی آلمان ) شروع شد که نام (پیش به سوی غربی شدن ) نام گرفت و کتاب های متعدد برای این امر در آلمان نوشته شد وتأسیس (اسرائیل ) در خاورمیانه بعد از جنگ جهانی دوم برای نفوذغرب در شرق بعد از جنگ های صلیبی بود.
12. غرب امروز در انگلوساکسون ها تجلی یافته است و کشورهای اروپای متصل (فرانسه و آلمان و...) در حال بالانس و موازنه بین شرق وغرب می باشند و بلند شدن ندای (پسا مدرنیسم ) در فرانسه و (عقل میان فرهنگی ) در آلمان ، یک نوع شرق گرایی در مقابل (مدرنیسم یاغرب گرایی ) بود که بعد از پنجاه سال غربی سازی آلمان و فرانسه ازطرف امریکا بود و برگشت آنها و تکیه آنها بر روسیه می تواند مقدمه ای برای شرق گرایی آنها باشد.
13. ایدئولوژی غرب گرایی در جهان امروز جهانی شدن می باشد که توسط انگلوساکسون ها مطرح می شود و سعی در غربی ساختن جهان دارند که رهبری این ایدئولوژی و ساختار آن به عهده یهودیت جهانی است و مقاومت در برابر این جهانی سازی توسط (کشورهای شرق وشرق گرا) صورت می گیرد، مثل آلمان و فرانسه و روسیه و خاورمیانه نقش استراتژیک در این فرآیندها دارند، مثل اینکه ترکیه با شرقی بودنش وارد اتحادیه اروپا شود یا خیر یا اتحادیه اروپا یک اتحادیه غربی بماند و اتحادیه کشورهای مدیترانه یک اتحادیه شرقی اروپایی ـآسیایی باشد، آیا اسرائیل وارد اتحادیه اروپا شود یا خیر و... اینهاسئوالاتی برای (آینده شرق و غربی بودن ) خاورمیانه و جهان می باشد.
14. (ایران ) به عنوان کشوری که (غربی بودن و شرقی بودن ) را درخود جمع کرده و آن نیز باز تولید کرده است ، می تواند رهبری جهانی آینده را به عهده گیرد، چرا که زمانه ما (زمانه میان فرهنگی ) است و(ایران قهرمان ) فرآیندهای میان فرهنگی است و با پشتوانه عرفانی شیعی که بوی ، شرقی دارد و با پشتوانه فلسفی خود که بوی غربی دارد،می تواند (رهبری فکری جهان ) را ترسیم کند و شاید این همان رمزوعده ایرانشناسان بزرگ الکساندر پوپ و ریچارد فرای و... باشد و شایدعلت مخالفت امریکا به عنوان مرکز غرب گرایی جهانی با ایران درتمامی سطوح ، همین نکته باشد.